همانطور که میدانید زبان ترکی باوجود ارزشها و زیباییهایش چند سدهای است که در شمال غرب ایران غالب و رایج گردیده و از این رو است که ادبیات ترکی فاقد سابقهای کهن در این منطقه است. سران و مبلغان تجزیهطلب پانترکیسم - که برای ازهمبیگانه جلوه دادن ایرانیان و پارهپاره کردن خاک آن، تبار ایرانیان اصیلزادهی آذربایجانی را به قوم درنده و مهاجم اُغوز نسبت میدهند - برای لاپوشانی و پنهانسازی این نقص بزرگ و رسواگر، کوشیدهاند ادبیات کشورها و مردمان دیگر را به آذربایجان نسبت دهند تا با این خدعه و نیرنگ، کمسابقه بودن زبان و ادبیات ترکی را در شمال غرب ایران پنهان کنند. نمونهی معروفی از این نوع فریبکاری، انتساب فردی به نام «کوراوغلو» و داستان آن به آذربایجان است:
این همهی هیاهو و خیالبافی و گزافهگویی در حالی است که خاستگاه و زیستگاه و کارزارهای کوراوغلو در داستانهایش هیچ ارتباطی با ایران و آذربایجان سرفرازش ندارد و هیچ مورخ و تذکرهنویس و نویسندهای در ایران هرگز چیزی دربارهی شخصیتهای داستان کوراوغلو ندیده و نشنیده و نخوانده و نگفته و ننوشته است!
جالبتر از همه آنکه چند دههای است پژوهشگران ترکیهای موفق به شناسایی هویت تاریخی کوراوغلو شدهاند. بنا به نامههای به دست آمده از بایگانی صدرات عثمانی در استانبول - که در فاصلهی سالهای 988 ق./1580م. تا 993 ق./1585م. نوشته شده - معلوم شده است که «کوراوغلو» راهزنی آشوبگر بوده که به اتفاق همدستانش اقدام به دزدی، آدمربایی، قتل، تاراج خانههای روستاییان و باجگیری از کاروانها در بُلو، گِردِه و چاملیبل در مرکز و شمال غربی آناتولی میکرده است. (پرتو ناییلی بوراتاو؛ ایسلام آنسیکلوپدیسی؛ استانبول: میلی ایتیم باسیمئوی، 1977، ج 6، صص 913-912؛ فاروق سومر و نورالدین آلبایراک؛ ایسلام آنسیکلوپدیسی؛ آنکارا: تورکیه دیانت واکفی، 2002، ج 26، ص 269)
باوجود آشکار شدن هویت این راهزن عثمانیایی، هنوز عدهای نویسندهی توهمزده یافته میشوند که از داستانهای این فرد برای جعل و خلق تمدنی خیالی برای اغوزها بهرهبرداری میکنند:
اما ماجرای عجیب کوراوغلو به همین جا ختم نمیشود. قلمبهدستانی که میکوشند این فرد راهزن و داستانهای او را به آذربایجان نسبت دهند، از این جنجال و هیاهوی خود برای مخدوش کردن تاریخ و مردان تاریخساز ایران نیز بهرهبرداری کردهاند تا بلکه از طریق این فرصت و منفذ، عقدههای ناشی از حقارت قومهایی مغولستانی چون اغوزها را در برابر ایرانیان به نوعی جبران کنند:
حتماً میپرسید علت نفرت و انزجار شگرف و افسارگسیختهی نویسندگان اغوزپرست پانترکیست از شاه عباس - این شهریار بزرگ و مردمدار ایران - و دروغپردازی نسبت به او چیست؟ پاسخ ساده است: از آنجا که این جماعت خود را ایرانی و ایرانیتبار نمیدانند و با اغوزها و ترکمانهای مغولستانی بیگانه و مهاجم همذاتپنداری میکنند، اقدام شاه عباس کبیر به سرکوب و ریشهکنی قزلباشان ترکمانی که به آشوبگری و تمرد و مردمکشی روی آورده بودند، برایشان سخت دردآور و رنجبار و تحملناپذیر است و در واقع دشمن و هلاک کنندهی اغوزها و ترکمانان (شاه عباس)، دشمن و خصم این جماعت ایرانستیز محسوب میشود! نویسندهی مطلب فوق در حالی انتقال پایتخت از تبریز به اصفهان را به شاه عباس نسبت میدهد که پیش از او شاه تهماسب پایتخت سلطنتی را از تبریز به قزوین منتقل کرده بود و باز در حالی رسمیسازی زبان فارسی را به شاه عباس نسبت میدهد که این زبان از دوران ساسانیان زبان رسمی و ملی و مشترک و تاریخی ایرانیان بوده و البته هیچ استان و ولایت ترکزبانی هم در ایران آن روزگار وجود نداشته است:
این هم یاوهگویی تهوعآور یک پانترکیست ناشناس که دولت ایران را اشغالگر اراضی خودش میخواند، آذربایجان همیشه ایرانی را جدا و سوا از خاک ایران قلمداد میکند و کوراوغلو را رهبر تجزیهطلبانی که خواهان رهایی آذربایجان از یوغ ایران بودند میانگارد: