متن فوق - که نگارندهاش آن را از نوشتاری متعلق به جواد هیئتِ تازهمعدوم گردآوری و خلاصهسازی کرده است - نمونهای اعلا و عالی از دروغپردازیها و فریبکاریهای مسلک و فرقهی معاند، تجزیهطلب و نژادپرست «پانترکیسم» است - که ایادی و عملهی داخلی آن به ویژه از نیمهی دوم دههی هفتاد خورشیدی به بعد، با گستاخی و آسودگی و با بهرهگیری از رسانهها و امکانات بسیار خود در پی «ازهمبیگانه جلوه دادن ایرانیان»، «نفاقافکنی میان مردم یگانهی ایران»، «تحسین و تقدیس بیگانگان ایرانیکُش» و «براندازی نظام و زمینهسازی برای تجزیه و پارهپاره شدن خاک ایران» هستند. پانترکها از دیرباز با بهره گرفتن از چنین شگردهای جاهلانه و مضحکی، از آن رو که عقاید باطلشان هیچگونه مبنا و پشتوانهی علمی و عقلی ندارد، توهمات پوچ خود را به نویسندگان و مورخان نامدار نسبت میدهند و از این طریق میکوشند با فریب مخاطبانِ عوام خود، عقایدشان را درست و مستند جلوه دهند؛ اما جز رسوایی و روسیاهی هرگز نتیجهی دیگری از این جعل و فریب عایدشان نشده است.
1. هردوت هرگز چیزی دربارهی مهاجرت ترکان به آذربایجان یا ترک بودن طبقهی حاکم سکاها بیان نکرده است! چنانکه میدانیم، سکاها مردمانی ایرانیزبان بودند (یوسیف اُرانسکی؛ مقدمه فقهاللغه ایرانی؛ تهران: پیام، 1379، صص 63-60) و ترکان نیز برای نخستین بار در سدهی ششم میلادی در مغولستان ظاهر شدند! (زکی ولیدی طوغان؛ عمومی تورک تاریهینه گیریش؛ استانبول، 1981، ص 17-1) مناندر و تئوفیلاکت (و نه: فئوفیلا !) و آن «مورخین بسیاری» - که نمیدانیم چه کسانی هستند - چیزی دربارهی ترک بودن تمام یا بخشی از سکاها نگفتهاند!
2. هیچگونه سند و گزارش تاریخی معتبر یا دادهی باستانشناختی خاصی در دست نیست که نشان دهد ده «طایفهی مختلف ترک» - از هونها گرفته تا ساریاغوزها - به آذربایجان مهاجرت کرده باشند. نگارندهی مطلب فوق این ادعای خود را به پیروی از جواد هیئت معدوم، به موسی خورنی (مورخ ارمنی) و یوزف مارکوارت (دانشور معاصر) نسبت و ارجاع داده است؛ اما آنان در آثار خود چیزی در این باره نگفتهاند!
3. هیچگونه سند و مدرکی در دست نیست که نشان دهد اغوزها (غزها) در آذربایجان سکونت گزیده یا قبچاقها در اواخر قرن نهم میلادی به آذربایجان آمده باشند! «جامع التواریخ» نام یک کتاب است و نه نام یک «مورخ اروپایی و اسلامی»!!! و البته مؤلف همین کتاب و نیز «وصاف، عبدالله کاشانی و ابناثیر» هیچکدام مورخ اروپایی نیستند! هیچ یک از مورخان عصر مغولان «بیش از نصف سپاهیان مغول» را ترک ندانستهاند و چیزی دربارهی «دو میلیون ترکی که با مغولان آمدند و بیشترشان در آذربایجان اتراق کردند» بیان نکردهاند!
4. ابنبطوطه در سفرنامهی خود هرگز «اهالی تبریز را ترکزبان» ندانسته است و ابن فضلالله عُمَری هرگز از تبریز دیدن نکرده و در هیچ کجای کتاب خود (مسالک الابصار فی ممالک الامصار) «اهالی تبریز را ترکزبان» توصیف نکرده است! جالب است گفته شود که «جان بل» - جهانگرد بریتانیایی - در اوایل سدهی هجدهم میلادی (اواخر عصر صفوی) دربارهی تبریز مینویسد: «غالب اهالی آن فارسیزبانها هستند اما در میانشان ارمنیان بسیاری وجود دارد.» (سفرهایی از سنت پترزبورگ روسیه به اقصا نقاط آسیا؛ گلاسگو، 1763، ج1، ص 79)
5. اگر - برفرض محال - ادعای پانترکها درست باشد و از سدهی هفتم پیش از میلاد تا دوران مغولان، یکسره و دستهدسته، میلیونها بیابانگرد ترکِ مغولستانی در شمال غرب ایران اسکان یافته باشند، معلوم نیست چرا این منطقه از شدت تراکم و فشردگی ساکنان خود دچار انفجار جمعیت نشده، بر سر بومیانی که آن میلیونها ترک بر آنان چیره شدند چه آمده و اساساً چرا هیچ مورخی گزارشی دربارهی این حضور پرشکوهِ میلیونی ترکها در شمال غرب ایران نداده و چرا هیچ باستانشناسی اثری از حضور و اسکان چنین مردمان پرشماری - حتی در حد یک کاسه و بشقاب شکسته - نیافته است؟! پاسخ ساده است: چونکه هرگز چنین چیزی رخ نداده است!