نویسنده (یا شاید مترجم ِ) کتاب یادشده - که انبوهی دکتر و پرفسور قلابی و پانترکیستِ باکوساخته آن را تأیید و تصدیق کردهاند تا خدایی نکرده کسی در درستی و ماهیت علمی آن شک و تردیدی به خود راه ندهد! - در این کتاب، بسیاری از واژههای اصیل ایرانی را ترکیتبار و وام گرفته و دخیل از این زبان میانگارد تا بلکه از این طریق برای زردپوستان مغولستانی بهانهای برای فخرفروشی به دیگر فرهنگها فراهم کند! اما جالب است که برای هیچ یک از ادعاهای خود شاهد و مثالی ندارد و نمیتواند ثابت کند و نشان دهد که واژههای مورد نظر او سابقهای در زبان ترکی دارند و در متون نوشتاری آن به کار رفتهاند. جالبتر آنکه هرگاه درجایی نویسندهی باکویی کتاب از شدت رسوایی نتوانسته است ماهیت و اصالت ایرانی یک واژه را به طور کامل پنهان کند، مترجم کتاب - که کاسهی داغتر از آش است و در پایبندی به اصول مسلک خود گوی سبقت را از نویسندهی کتاب هم ربوده است - نظر وی را رد میکند:
از آنجا که برخلاف تصریح متن چیزی دربارهی «تأثیرات متقابل این دو زبان برهمدیگر» در این کتاب نیامده و فقط به تأثیرات فرضی زبان ترکی بر فارسی پرداخته شده است؛ باید پذیرفت که لابد مترجمْ کتاب را بهتمامی، تحریف و جراحی و ناقص کرده است!
نویسنده/ مترجم با نقل مطلب بیربط و بیپایهی فوق گویا میخواهد نتیجهگیری کند که ترکان از زمان «دارا» در شمال غرب ایران صاحب نفوذ و قدرت بودهاند؛ اما حقیقت آن است که دارا شخصیتی اسطورهای است و نه تاریخی و هرچه به دوران و کارنامهی او مربوط است همگی در همین دایرهی اساطیر میگنجد. ضمن آنکه در روایات اسطورهای موجود چیزی دربارهی ایلخیبانان آذربایجان نیامده است و البته همگی میدانیم که رخنه و سیطرهی «زبان» ترکی (و نه «تبار» ترکی، که هیچ مستند و مدرکی ندارد) به شمال غرب ایران در فاصلهی دوران صفویه و قاجار رخ داده است.
حدس شما کاملاً درست است: کاشغری و ابوریحان هرگز چنین گزافههای دروغینی را از قلم خود جاری نکردهاند.
این گفته را بیتردید در نوشتههای بسیاری از پانترکانِ تجزیهطلبی که طبق دستور در پی نفاقافکنی در ایران و ازهمبیگانه جلوه دادن ایرانیان هستند، دیدهاید. منظور سخن فوق آن است که ایرانیان آذربایجانی، به لحاظ هویتی و ملیتی «ایرانی» و یگانه و همتبار با دیگر ایرانیان نیستند بلکه «ترکانی» هستند که به هر دلیلی در محدودهی خاک ایران ساکن شدهاند و جزیی ذاتی از آن آبوخاک نیستند! اما برخلاف این خدعه و دسیسهی رسوا شدهی پانترکان معاند، همهی شهروندان این کشور «ایرانیاند» و به تبار و هویت و ملیت و نظام مشترک و واحدی تعلق دارند و هیچ نیرو و نیرنگی نمیتواند به وحدت و وفاق هزاران سالهی ایرانیان کمترین آسیبی برساند.
نه حاجیف و نه صدها «اف» نادان دیگر تاکنون نتوانستهاند سندی را در اثبات رواج یا کاربرد زبان ترکی در شمال غرب ایران در اعصار پیش از روزگار صفویان (بلکه قاجار) بیابند و نشان دهند. طرح چنین ادعاهای جاهلانه و بیپایهای باوجود اسناد معتبر و خدشهناپذیر زیر، در حکم مشت به سندان کوفتن و عِرض خود بُردن است:
نویسنده یا مترجم کتاب (تمایز این دو باتوجه به دستکاریهای مفصل مترجم در متن اصلی، امکانپذیر نیست!) برای اثباتِ - به خیال خود - نفوذ زبان ترکی به قدیمیترین لایههای زبان فارسی از کاربرد واژههای ترکی مربوط به اعضای بدن در زبان فارسی سخن میگوید و برای نمونه، واژههای «قاش» (ابرو) و «بود» (ران) را ذکر میکند (ص 37)! اما چنین واژههایی در کدام یک از زبانهای ایرانی و از جمله فارسی و گویشهای گوناگون آن به کار میروند؟!!! از این دست مسخرهبازیهای نویسنده/ مترجم بسیار است؛ چنانکه - برای نمونه - در جایی دیگر (ص 61) واژهی ترکی «تُز» (غبار) را جزء لغاتی ترکی داخل شده به زبان فارسی میانگارد؛ اما چنین لغتی هیچ کاربرد و حضوری در زبان فارسی ندارد!