آیا اقرار و اعترافی صریحتر از این میخواهید تا بر شما روشن شود که پانترکان معاند تا چه حد نژادپرست و نفاقگسترند؟ باور شوم و نژادپرستانهی این جماعت به تفاوت نژادی مردم واحد و یکپارچهی ایران و اعتقادشان به وجود نژادی خالص و خاص به نام آلتاییک یا ترک، در حالی که آلتاییک یا ترکی فقط نام زبان (یا مجموعه زبانهایی) است که هر انسانی فارغ از رنگ پوست و ملیتش میتواند آنها را بیاموزد، گواه و گویای مرام و مسلک و هویت پلید این جماعت است.
این توهم پانترکان نژادپرست مبنی بر اینکه تنوع گویشی و زبانی ایرانیان به معنای گوناگونی نژادی و ازهمبیگانه بودن ایرانیان است، به حدی رسوا و دورازعقل است که حتی یکی از سران و نظریهپردازان داخلی این مسلک نیز کوشیده بود هوادارانش را از این باور پلید برحذر دارد: «کلمهی "ترک" و "ترکی" یک مفهوم فرهنگی و زبانی است و به هیچ وجه معنی نژادی را دربرمینمیگیرد.» (جواد هیئت، سیری در تاریخ زبان و لهجههای ترکی، تهران، 1380، ص 390)
صرف نظر از غلطهای املایی و دستوری متن فوق - که مشتی است نمونهی خروار و نشان دهندهی سطح و مرتبهی تحصیلی و علمی نگارندگان چنین آثاری - باید گفت امروزه به هیچ وجه ترکی بودن زبان یا تبار سومریان مشخص و اثبات نشده است و در هیچ یک از نهادها و مراکز علمی و آکادمیک جهان، زبان سومری به عنوان زبانی «ترکی» تدریس نمیشود! زبانشناسان، زبان سومری را همواره به عنوانی زبانی منفرد و فاقد خویشاوندی با هر خانوادهی زبانی شناخته شدهی دیگری دستهبندی میکنند و به صرف التصاقی بودن آن - که در بسیاری از زبانهای کهن گوشه گوشهی جهان دیده میشد - سومریان را ترکزبان و ترکتبار نمیشناسند و معرفی نمیکنند. مهاجرت سومریان از آسیای مرکزی (مغولستان) به بینالنهرین (عراق)، توهمی است کودکانه و مضحک که تاکنون هیچ دانشمندی (به جز چند نظریهپرداز پانترک، که البته نمیتوان چنین موجودات نادانی را دانشمند نامید) چنین نظریهی سخیفی را مطرح نکرده است و هرگز نیز رد و اثری (در حد یافته شدن یک پارهکوزه) از چنین مهاجرت طولانیای به دست نیامده است.
ناگفته پیداست که حتی یک کاسهشکسته یا حتی اشارهای در حد یک نیمخط در لوحهای تاریخی برجای نمانده است که نشان دهد سومریان از آسیای مرکزی و از طریق قفقاز و شمال غرب ایران به میانرودان کوچیده باشند. نظریهای که بر هیچ سند و منطقی استوار نباشد در حکم باد هواست و از این رو پانترکان نژادپرست، خصلت و مشغولیتی جز بادآفرینی ندارند! اگر بهراستی سومریان - بنا به تبلیغ پانترکان - بهدنبال زمینهای حاصلخیز بودهاند، جداً باید مردمان احمقی باشند که سرزمین سراسر حاصلخیز و آباد و سرسبزی چون آذربایجان را رها کرده و به منطقهی گرم و بیبروباری چون جنوب عراق کوچیدهاند!!!
نکتهی دیگر، کاربرد عنوانهای جعلی، تجزیهطلبانه و ضدایرانی آذربایجانِ «ش.م.ا.ل.ی» و «ج.ن.و.ب.ی» برای اطلاق به منطقهی قفقاز و استان آذربایجان در این کتاب و عموم آثار پانترکان است - که متأسفانه پیوسته مورد اهمال قرار میگیرد حال آنکه نهادهای فرهنگی ذیربط میبایست نسبت به کاربرد و ترویج چنین تعبیرات هدفمند و موذیانهای حساس باشند و مانع از نشر و گسترش چنین تألیفات دشمنکامانهای شوند.
نژادشناسی اورارتوهای از میان رفته بدون بهرهگیری از ابزارها و سنجهها و دادههای ژنتیکی و در زمانهای که تنها «فرهنگ» معیار گروهبندی اقوام کهن است، ترفند و شعبدهای است که فقط از عهدهی دغلکاران عوامفریب و نادانی چون پانترکان نژادپرست برمیآید! امروزه زبانشناسان، زبان اورارتوها را زبانی منفرد - و با قید احتیاط - همریشه با زبان منفرد هوریها میدانند. ارتباط زبان اورارتوها با زبان مغولستانیان توهمی است که تنها در اذهان مالیخولیایی پانترکان ساخته و پرداخته شده است!
نگارندهی کتاب مورد بحث، مطلب داخل گیومه را از کتاب آقای رحیم رئیسنیا - که اعتقادی به ترک بودن اورارتوها ندارد - نقل کرده و سپس با افزون «به بیان دیگر» کل آن را تحریف و مصادره به مطلوب کرده و چنین القا کرده است که گویی آقای رئیسنیا نیز با او در ترک بودن اورارتوها همعقیده است! این تنها یک چشمه از حقهبازیها و دروغپردازیها بیحد و حصر پانترکان شرور است.
وجود «اشتراکات زبانی و فرهنگی» میان عیلامیان ساکن خوزستان و فارس (که زبانی منفرد و ناخویشاوند با هر زبان دیگری داشتند) و مادهای ساکن همدان و کرمانشاهان و آذربایجان (که ایرانیزبان بودنشان از بدیهیات و اظهر من الشمس است) و میان همینها با «ترکان امروزی» لطیفهای است که باید ماهها و از ته دل به آن خندید!
جالب است که نگارنده متن فوق در آغاز میگوید که خارخار (تلفظ درست آن «خَرخَر» است) در متون آشوری نام یک قلعه است؛ اما این عقیدهی خود را کمی بعد از یاد میبرد و میگوید که این، نام «یکی از اقوام التصاقیزبان» و در نتیجه - به خیال خام او - ترک است! تبدیل نام یک قلعه به نام یک قوم و سپس «التصاقی» خواندن زبان این «قلعه» - ببخشید قوم! - از همان شعبدههای شگرفی است که تنها در دکان پانترکان فریبکار یافته میشود.
چنانکه میدانیم، مغها روحانیان موروثی دین زرتشت در میان ایرانیان باستان (اعم از مادها و پارس) بودند و نه در مغولستان و در میان اهالی ترکزبانش! آنان از آغاز، مروجان دین زرتشت بودند و نه فالگیران و غیبگویانی که بعداً به دین زرتشت پیوسته باشند.
همگان میدانند که «ان» علامت جمع و نیز پسوند مکان در زبان فارسی است و عجبا که پانترکان پس از مصادرهی مفاخر تاریخی و اسطورهای ایران به سود مغولستانیان، اینک به مصادرهی واژهها و نامهای ما نیز روی آوردهاند. فقر و فلاکت فرهنگی این مردمان، بیپایان و تصورناپذیر است.
در حالیکه پانترکان بنا به شگرد دیگر سوختهی خود، هر حرفی را به حرف دیگر و هر لفظی را به لفظ دیگر تغییر میدهند تا بلکه فرهنگ و زبان و تمدن ملتهای دیگر را «ترک» جلوه دهند؛ اما واژهی بهآشکارا فارسی «هفت» را در نام «هفتوان» بهسادگی و با وقاحت تمام انکار میکنند تا خدایی نکرده ثابت نشود که زبان ایرانیان آذربایجانی در اصل «هندواروپایی» بوده است!!! اما این همه جعل و تحریف و دروغ سودی برای این جماعت نخواهد داشت؛ چرا که هرگز سندی حتی در حد یک پارهکاغذ در اثبات رواج زبان ترکی در آذربایجان پیش از دوران صفوی - قاجار یافته نشده است!
گویا برای پانترکانی که همگان میدانند از کجاها تغذیه و تأمین میشوند، تلاش برای انتساب خفتبار و توهینآمیز ایرانیان آذربایجانی به مغولستانیان بدوی و درندهای چون اُغوزها کافی نبوده است که اینک تلاش میکنند ایرانیان آذربایجانی را اولاد و اخلاف خزرهای «یهودی» - که همیشه دشمن و کشندهی مسلمان بودند - معرفی کنند! آیا سند و برهانی روشنتر از این میخواهید تا مطمئن شوید که پانترکان برای نفاقافکنی میان ایرانیان، ازهمبیگانه جلوه دادن آنان و اهانت به ملت بزرگ ایران چه دسیسههای کثیفی چیدهاند؟
اتفاقاً برخلاف حکم و فرمایش نگارندهی متن فوق، از دوران هخامنشیان آثار بسیار و چندین لایهی اسکان در گسترهی آذربایجان یافته شده است (در این باره نگاه کنید به: باستانشناسی آذربایجان؛ ترجمهی محمد فیضخواه و صمد علیون؛ تبریز: نشر اختر، 1388) و البته همین که وی منبع ادعای خود را کُتب پ.و.ر.پ.ی.ر.ا.ر معرفی میکند (همان کسی که ایران را تا پیش از دوران قاجار خالی از تمدن و سکنه میداند و از زرتشت تا ابوعلی سینا و از فردوسی تا حافظ و سعدی و مولانا و از تخت جمشید تا نقش جهان را جعلیات یهود میانگارد) نشان میدهد که این فرد به ایران و ایرانی چه نگاهی دارد و به کدام مسلک متعلق است. اما این بینوا خبر ندارد که پ.و.ر.پ.ی.ر.ا.ر پس از آنکه کتابهای ضدایرانیاش را بهخوبی به پانترکان فروخت، به رد و انکار هویت و اصالت ترکان مغولستانی و حضور هر نوع فرد ترکتباری در ایران و ترکیه پرداخت و زبان ترکی را لهجهای از زبان یهودیان (یدیش) معرفی کرد! (+ و + و +)
صرف نظر از نامفهوم بودن و اغلاط بیشمار متن فوق - که طراز علمی و تحصیلی نگارندهاش را برملا میکند - و نیز حکمهای بخشنامهای نگارنده متن، باید گفت مصداق «آب در هاون کوبیدن» همان تکاپوی مذبوحانهی پانترکان برای ترک جلوه دادن اقوام بومی و باستانی ایران و جعل سابقهی حضور هزاران ساله در ایران برای مردمان چادرنشینی است که میهنی جز دشتهای مغولستان نداشتهاند. در مقابل باید گفت: تحقیقات ژنتیکی و اسناد تاریخی موجود هرگز رد و اثری از مهاجرت میلیونی و اسکان مغولستانیان زردپوست در شمال غرب ایران نشان ندادهاند و جالب آنکه حتی تا پیش از دوران قاجار هیچ نویسنده و سرایندهای از اهالی آذربایجان و در خود آذربایجان یافته نمیشود که چیزی به زبان ترکی - که پانترکان میگویند از زمان انسانهای اولیه در شمال غرب و دیگر نقاط ایران به این زبان سخن گفته میشد - نوشته یا سروده باشد!
کاربرد عنوانهایی چون «مناطق ترکنشین» و «ترکان آذربایجان» و امثال آن در این کتاب - چنانکه بارها به تأکید گفتهام - دسیسهای است برای ازهمبیگانه جلوه دادن ایرانیان و القای این توهم که ایرانیان آذربایجانی، مردمانی هستند که به نژاد خالص و خاص مغولستانی متعلقند و در نتیجه هویت و ملیت و تباری مشترک با دیگر ایرانیان ندارند و با زور و جبر به ایران و ایرانیان چسبانده شدهاند و از این رو میباید هرچه زودتر خود را از این بند و سیطره رها کنند و به همنژادان خود در شمال ارس بپیوندند!
زبان فارسی، علیرغم القای پانترکان، به لطف پیشوندها و پسوندهای غنی و پرشمار خود و برخلاف ادعای بیمعنای نگارندهی متن فوق مبنی بر اینکه «در زبان فارسی افعال قابلیت تغییر و یا بهروز شدن را ندارند»، توانایی بسیاری در واژهسازی دارد و بیگمان در زمینهی واژهسازی و غنای واژگانی بسیار تواناتر و باپشتوانهتر از زبانی است که نگارندهی متن فوق آن را مقدس و آسمانی و بینظیر میشمارد اما عملاً انباشته و آکنده از واژههای فارسی و عربی و حتی روسی و فرانسوی و غیره است، تا آن حد که افراد بسیاری آن را یکی از لهجههای زبان فارسی یا عربی به شمار میآورند!